1399-07-15 14:37
852
0
70806
کاروان عشق ؛

سفرنامه یک جوان گلستانی از راهپیمایی اربعین 98

حمیدرضا فرشیدنیا نوشت : آری راه حسین کوتاه ترین راه به بهشت بود، اربعین تکلیف است برای زنده نگه داشتن نام عاشورا و پیاده روی اربعین عمل به این تکلیف است.

به گزارش گلستان ما ؛ حمیددرضا فرشیدنیا یکی از جوانان استان گلستان است که سال گذشته فیض راهپیمایی اربعین نصیب حالش شد ، او در این سفرنامه شرح حالش را نوشته است :

کاروان عشق / عاشورا، قرارگاه عشق است و پناهگاه عاشقان. کیست که از این معبر عبور کند و قرار و پناه نگیرد؟

از سفر پیاده روی اربعین زیاد شنیده بودم،یک بار هم دفعه قبل به کربلا در سال84 رفته بودم اما این بارکه عزم سفر کردم حس عجیبی داشتم.نمیدانم ازکجا شروع کنم خب برای گذر از سرزمین ایران دیدم گذرنامه ای دارم تاریخ اعتبار گذشته و چند روز طلایی که مانند قطعات پازل کنار هم چیده شد مثل بلیط اتوبوسی که دقیقه آخر فراهم شد و پولی که از طریق صندوق خانوادگی بصورت وام برای هزینه سفرم برنده شدم.

بالاخره این افتخار نصیبم شد که بهمراه پدرم سفری از جنس رویا داشته باشم به سرزمینی که آب و خاکش با دل و جان آشناست ،شاید برای خیلی ازما هدف سفر تفریح باشد اما بنظرم در اوج سختی این پیاده روی لذتی جاودانه خفته است.

هوا گرم بود راننده اتوبوس در نزدیکی مرز مهران وقتی ترافیک سنگین شد ناگهان از ما خواست پیاده شویم و با توجه به خرابی کولر ماشینش بقیه راه را پیاده برویم ،انگار شیطان با تمام موانعی که پیش روی ام گذاشته بود هنوز هم به ته مانده یاس و ناامیدی من دل بسته بود.

ازماشین پیاده شدیم  و در گرمای طاقت فرسا تا لب مرز حدود یکساعت راه رفتیم اما جمعیت همینطور آهسته زیادتر و انبوه تر می شد به ورودی مرز عراق که رسیدیم پیش خودم گفتم امروز این جمعیت عظیم وارد عراق میشه آیا کوچه های نجف و کربلا که چند سال قبل دیدم گنجایش این جمعیت را داره؟ اما دریغ از اینکه ما میهمان حسینیم و پذیرایی با دلربای اهل بیت است .

وقتی مهر افسر عراقی بر گذرنامه ام زده شد احساس غربتی عجیب مرا فرا گرفت،داخل محوطه ای که فقط گرد و خاک بود شدیم کمی که نزدیک شدیم با دریایی از زائران ایرانی مواجه شدیم"قیامتی برپا بود.

کمی جلوتر راننده ای جوان ما را سوار بر ماشین کرد و از مرز به طرف شهر نجف رفتیم،در راه از روستایی رد شدیم که دختربچه ها و پسر بچه های کوچک سبدهایی در دست داشتن که داخلش غذای حاضری بقول خودمون شامی بود راننده در کنار یکی از آنها ایستاد و من لقمه نانی گرفتم از دستان کوچک آنها اتفاقی متوجه شدم که کفش پای این بچه ها نبود و انگار این غذا با عشق به امام با تمام دارایی آنها آماده شده بود.(لقمه حلالی از سرصدق و صفا ،دادند این کودکان شیعه بهر شفا....)

نمیدانم در این همه دلدادگی مردمان این بلاد جنگ زده چه رازی خفته است...آری ما میهمان مردمانی از جنس امام حسین بودیم ،همان امامی که سرش برنیزه و قلب خواهرش را به لرزه انداختند تا دست ازایمان و عقیده خود بردارد اما دریغا که عزم شان راسخ تر و استوارتر گردیده است واین بود شیعه بودن ، انسان آزاده بودن ، باید بدانیم كه در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه جای زمین همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا و همه صحنه ها کربلاست باید انتخاب کرد: یا خون را، یا پیام را، یا حسین بودن یا زینب بودن را، یا آن‌چنان مردن را، یا این‌چنین ماندن در راه عشق به خدا و دین را...

 وقتی به نجف رسیدیم  تقریبا نیمه های شب گذشته بود ،رفتیم داخل حسینیه ای که استراحت کنیم اما من تا نماز صبح بیدار بودم و قرآن که آنجا بودرا خواندم ،پدر کمی استراحت کرد ،جوری خوابیده بود که احساس میکردم د رکاخی بزرگ خوابیده است،نمیدانم چرا حتی در زمان پیاده روی هم با اینکه کسالت داشت یک لحظه از سختی ها دم نزد و صبوری اختیار کرد ،مگر میشود در محضر بی بی زینب کبری از مشکلات سفر گفت، او کجا و ما کجا...

صبح بعد از نماز بطرف حرم مولای متقیان حرکت کردیم تا اذن حرکت بگیریم و یا علی گویان پای در سفربنهیم ،حرم شلوغ بود زیارت و سلامی از سر اخلاص و تواضع به یگانه مرد تاریخ بشر دادیم.یک لحظه یاد جمله جرج جرداق مسیحی افتادم که گفته بود: ای روزگار کاش می‌توانستی همه قدرت هایت را، و‌ای طبیعت، کاش می‌توانستی همه استعدادهایت را در خلق یک انسان بزرگ، نبوغ بزرگ و قهرمان بزرگ جمع می‌کردی و یک بار دیگر به جهان ما یک علی دیگر می‌دادی.

حال عجیبی داشتم :می دانستم که سعادتی نصیبم شده تا در این راه گام بردارم برای بیعت با کروبیان دشت بلا وسرور سالار جوانان اهل بهشت حسین بن علی ، از حرم که خارج شدیم پدر و فرزندی در حال صبحانه نذری دادن به زوار ابا عبدالله دیدیم و کمی از لقمه های خوشمزه پسر کوچک خوردیم ، بعد از آن به مسجد کوفه رفته و با چند نفر از همشهریان و بستگان برخورد کردیم ،با آنها همراه شدیم کمی از راه را پیاده رفتیم برای نماز ظهر و نهار در مسجدی که متعلق به شیعیان کویتی بود ساکن شدیم .

هنوز ساعتی نگذشته بود که همه با هم حرکت را شروع کردیم در بین راه کاروانی از ساربان هایی که بر شترهایشان نشسته وبه طرف کربلا حرکت میکردند را دیدیم ، لحظه ای یاد زینب پیامبر عاشورا و رقیه داغ بابا دیده و سکینه خيرة النّساء   و سجاد ساجدینافتادم ،این یاقوت های تراش خورده عصر عاشورا کنار هم باشند با دلهای خاموش چه ها که نمیکنند...

نزدیک اذان که شد برای نماز مغرب و عشا در چادری در چند کیلومتری شهر نجف ایستادیم بعد از نماز در حالی که روی صندلی نشسته بودیم راننده امام جماعت به سوی ما امد و از ما خواست شام را میهمان او باشیم بالاخره از او اصرار و از ما امتناع چرا که میخواستیم در شب به پیاده روی ادامه دهیم .

و قتی خواستیم حرکت کنیم دیدیم خود امام جماعت آن خیمه گاه به زبان فارسی از ما دعوت کرد نمیدانم چرا دعوتش به دل نشست اما حق داشتیم وقتی به منزل ایشان مراجعه کردیم متوجه شدیم ایشان نماینده آیت الله خویی و آیت الله سیستانی در کشور امارات و دانمارک بود. با پذیرایی گرم و صمیمی ایشان و بازگویی خاطرات چند سال زندگی ایشان در ایران  در زمان جنگ و کمک های پشت جبهه به رزمندگان اسلام خستگی راه از روح و تن ما بیرون رفت.

 صبح که شد ایشان تا کنار مسیر پیاده روی اربعین ما را همراهی نمود و بعد ازما خواست که زمانی که به کربلا رسیدیم به هتلی که ایشان گفت مراجعه کنیم و ایشان هم هماهنگی لازم را بعمل آورد.

حرکت ما با دعای خیر سید علی میالی نجفی شروع شد،چند شبانه روز راهی که با تمام سختی و غربت لذتی بینهایت از عمق جان داشت  روزی چند کیلومتر راه میرفتیم ،پاهایم انگار نه انگار که تاول زده و کفش هم این شوق رسیدن را دریادش خواهد سپرد،در طول راه با شمع حسین محفل ما روشن و هیچ وقت فراموش نمیکنم آن صبحی که نیش آفتاب برگنبد ساقی دشت بلا تابیده می شد .

ما بعد از چهار روز فراز و نشیب های سفر به مقصد دلهای عاشق رسیدیم و با شوق و اشتیاقی وصف ناپذیر میهمان دشت نینوا شدیم و همچون قطره ای در دریای دلدادگان مکتب حسین محو شدیم. در این راه رخدادهایی را به چشم خود دیدم که تا ابد برکت نام حسین(علیه السلام) را مشعل راهم می کنم تا در بیراهه های پرپیچ و خم گمراهی، گم نشوم.

آری راه حسین کوتاه ترین راه به بهشت بودو نام حسین بهترین نامی که در گذرنامه آخرت نوشته می شودو اربعین تکلیف است برای زنده نگه داشتن نام عاشورا و پیاده روی اربعین عمل به این تکلیف است.

(حسین‏ علیه السلام زنده جاویدی است كه هر سال، دوباره شهید می‏شود و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود، دعوت می‏كند)دکتر علی شریعتی.

انتهای پیام /

 

 

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.